همکاری بهائیان با مؤسسات وابسته به انگلیس در ایران (4)
رسانه های خبری انگلیس ( همچون بی. بی. سی)
رسانه های خبری و بنگاههای سخن پراکنی انگلیس، از مؤسساتی است که حضور و فعالیت اعضای فرقه در آن کاملاً محسوس است.برای نمونه باید از حسن موقر بالیوزی ( 1908- 1980 م)، از سران و مورخان طراز اول بهائی، و خویشاوندان باب ( افنان)(1)، یاد کرد که از او به عنوان اولین مدیر و سخنگوی بخش فارسی رادیو لندن ( B. B. C) یاد می شود. (2)
در همین زمینه بایستی به تعریفها و تبلیغات رادیو بی بی سی به نفع فرقه اشاره نمود که در فرصتهای مختلف و با بهانه های گوناگون انجام می گیرد. از جمله به نوشته ی نشریه ی محفل بهائیان ایران: در یک برنامه رادیویی که در بنگاه سخن پراکنی بی بی سی انگلستان انعقاد یافت... تحت عنوان «پیامی از لندن به موریس»... خانم مهرانگیز منصف یکی از احبای [= بهائیان] ساکن لندن مؤکداً موضوع عدالت اجتماعی و جهانی و رفع تعصبات و تبعیضات را که بهائیان سراسر جهان برای نیل به استقرار جهانی آن، شب و روز می کوشند گوشزد کرد و در آخر، پیام تحیات خود را به دوستان [= بهائیان] شرکت کننده در کنفرانس موریس از طریق فرستنده رادیو بی بی سی فرستاد. (3)
مورد دیگر، به کارگیری بهائیان توسط انگلیسیها ( در زمان قیمومت ایشان بر فلسطین) در رادیوی فارسی خود در بیت المقدس است. از گزارش محرمانه ی سرکنسول ایران در فلسطین و شرق اردن ( عبدالحسین اسفندیاری ) به وزارت امور خارجه ی ایران، مورخ 5 آبان 1319، مقارن با اوایل جنگ جهانی دوم، برمی آید که «اداره ی کل اطلاعات» انگلیس در فلسطین برای راه اندازی رادیو فارسی خود در آن منطقه، به سراغ بهائیان حیفا رفته و بدین منظور با نیّر افنان ( خویشاوند حسن موقر بالیوزی و از بستگان باب و عباس افندی) گفت وگو کرده است که سرپرستی و نیز اجرای برنامه های این رادیو را به عهده بگیرد. اسفندیاری در گزارش محرمانه ی خود می نویسد:
وزارت امور خارجه
پیرو نامه ی شماره ی 1232- 17/ 7/ 19 [ 13] راجع به برنامه ی رادیو فارسی در بخش صدای بیت المقدس معروض می دارد، چند روز پیش بنا به احضار اداره ی کل اطلاعات فلسطین آقای «نّیر افنان» از حیفا به بیت المقدس آمده و در این سر کنسولگری حاضر و اظهار داشت که: اداره ی نامبرده با او مذاکره نموده که برنامه ی رادیو را به زبان فارسی تهیه و خودش هم در رادیو بگوید. نامبرده پاسخ داده شخصاً ممکن است این کار را سرپرستی و اداره نماید ولی نمی تواند در رادیو اخبار را بگوید. از او خواسته بودند که چند نفر ایرانی پیدا کند که بتوانند از عهده ی ترجمه و گفتن اخبار به زبان فارسی برآیند. نامبرده، با اینکه خودش بهائی است، گفته بوده ایرانی مسلمانی که بتواند از عهده ی انجام این کار برآید در فلسطین نیست و من هم صلاح نمی دانم که تمام کارکنان برنامه ی رادیو زبان فارسی از بهائیها باشند؛ بهتر این است دو نفر شخص لایق از ایران استخدام نمایند.امروز هم از اداره ی رادیو آگاهی دادند تاکنون کسی را پیدا نکرده اند و در این صورت انجام برنامه ی رادیو به زبان فارسی برای ایران و فارسی زبانهای خاور نزدیک و خاور وسطی به عهده ی تأخیر افتاده است. به طوری که در پیش به عرض رسانده، حقیقتاً در فلسطین، ایرانی مسلمانی که بتواند از عهده ی ترجمه و گفتن اخبار در رادیو برآید نیست و اداره ی اطلاعات فلسطین برای انجام این مقصود. پنج نفر کارمند لازم دارد که در این مدت هر قدر تفحص شده کسی به جز بهائی و یهودی پیدا نشده است. (4)
در گزارش فوق، چند نکته ی قابل ملاحظه وجود دارد: قبول «سرپرستی و مدیریت» رادیو از سوی نیّر افنان ( بهائی) و امتناع وی از قبول گویندگی در آن، ظاهراً به علت پرهیز از برملا شدن هویت او برای مسلمانان و شیعیان است که ( با حساسیتهایی که از پیش نسبت به این فرقه ی بهائی و همکاری آن با دولتهای خارجی، بین آنان وجود داشته) می توانسته مشکلاتی برای شخص او و فرقه ی مزبور در بر داشته باشد. چنانکه عدم توفیق اداره ی اطلاعات انگلیس در یافتن افراد مسلمان جهت همکاری با رادیوی آن کشور در بیت المقدس، می تواند ناشی از امتناع مسلمانان منطقه از همکاری با دولتی (= دولت بریتانیا) باشد که به عنوان اشغالگر فلسطین و حامی صهیونیسم، آماج حمله و مخالفت مردم مسلمان و مبارز فلسطین قرار داشت.
نکته ی دیگر، این عبارت نیّر افنان است که می گوید: « من هم صلاح نمی دانم که تمام کارکنان برنامه ی رادیو زبان فارسی از بهائیها باشند» و از آن، به وضوح بر می آید که انگلیسیها می خواسته اند همه ی کارمندان رادیوی خود را از میان بهائیان انتخاب کنند.
نکته ی قابل ملاحظه ی دیگر در این گزارش، نقش «اداره ی کل اطلاعات» انگلیس، یعنی اینتلیجنس سرویس، در این ماجرا است. چنانکه فرد دیگری که انگلیسیها ( در جنگ جهانی دوم) برای سرپرستی بخش فارسی رادیوی خود در پایتخت هند برگزیده بودند، سرشاپور ریپورتر، افسر برجسته ی MI-6 در خاور میانه و سر جاسوس بریتانیا در ایران عصر پهلوی(5) بود. شاپور ریپورتر، در زندگی نامه ی خود نوشتش، مشاغل خویش در دوران جنگ جهانی را «سرپرستی بخش فارسی رادیو سراسری هندوستان » در سالهای 1943- 1945 و تدریس زبان انگلیسی در «کالج سلطنتی ستاد» تهران ( دانشگاه جنگ) در 1945 - 1948 ذکر می کند. طبق این اتوبیوگرافی، شاپور از سوی انگلیسیها در اکتبر 1943 در اداره ی خدمات ویژه ی دهلی نو منصوب شد و بخش فارسی رادیو دهلی را سازماندهی و اداره کرد. آنگاه در 1945 به بحرین، و در 1946 به چین اعزام شد. (6) و در همان دوران به ایران نیز تردّد داشت، چنانکه نهایتاً برای همیشه(تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی ایران) در تهران اقامت گزید.
چارلز بارنس، مدیر اخبار رادیو سراسری هند، در معرفی نامه ی عمومی که در 4 اوت 1944 برای شاپور صادر کرد چنین آورد: « آقای شاپور ریپورتر، مسئول واحد ایران در رادیو سراسری هند برای انجام دادن امور شخصی فوری خود به تهران سفر می کند. از آنجا که سرعت آقای شاپور در این سفر و انجام هر چه سریع تر کار ایشان واجد اهمیت است، سپاسگزار خواهیم بود که در این زمینه هر نوع همکاری از نظر تسهیلات حمل و نقل غیر نظامی انجام گیرد. »(7) پیدا است که خاطر وی برای انگلیسیها بسیار عزیز بوده که این گونه فرش قرمز برایش پهن می کرده اند.
از آنچه فوقاً درباره ی روابط سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا با مدیران بخش فارسی رادیوی انگلیس در مناطق گوناگون ( هند و فلسطین) گفتیم، معلوم می شود که سروکار مدیران یاد شده با سازمان اینتلیجنس سرویس انگلیس بوده است و بنابراین، حس موقر بالیوزی ( اولین مدیر و سخنگوی بخش فارسی رادیو لندن B. B. C ) نیز در این کار، فرد مرتبط با MI-6، و مورد اعتماد و منصوب از سوی آن برای این پست مهم، بوده است.
مشاهده ی این پیوند گسترده میان عناصر شاخص بهائی با سرویس اطلاعاتی انگلیس، برخی از نویسندگان را بر آن داشته است که آیینهای بابیت و بهائیت را «ساختگی و زائیده ی سیاست» شمرده و معتقد شوند که: «پیروان این مذاهب را سازمانهای معینی می چرخانند که سر نخ آنها در دست سازمان مخوف انتلیجنت سرویس است». (8) احسان طبری، ضمن اشاره به این نکته که: «درباره ی رابطه ی محافل بهائی با امپریالیسم انگلستان و امریکا مطالب زیادی گفته می شود. »، خاطر نشان می سازد: « جهان وطنی بهائیان و عقاید ضد انقلابی آنها و دوری آنها از مذهب مسلط در کشور ما و وجود مراکزی از آن ها در
امریکا و اروپا و کیفیت نیمه مخفی کار آنها و همبستگی درونی آنها، همه و همه به این شایعات مایه می دهد. آنچه که مسلم است نمی توان هر بهائی را یک عامل بیگانه دانست ولی در وجود رابطه ما بین مراکز عمده ی بهائی، مانند مراکز داشناک و صهیونیست ( صهیونیسم)، با محافل امپریالیستی تردیدی نیست و می توان حدس زده سازمانهای جاسوسی امپریالیستی از قبیل سیا و اینتلجنس سرویس از سازمان بهائی برای مقاصد خود استفاده می کنند... ». (9)
4. شرکت نفت انگلیس و ایران ( B. P)
کمپانی استعماری نفت جنوب (بریتیش پترولیوم) و نقش آن در غارت منابع استراتژیک نفتی و تضییع حقوق ملت ایران، و نیز ترغیب افراد این سرزمین به جاسوسی برای بیگانه و خیانت به وطن، و جلوگیری از رشد و ترقی سیاسی- اجتماعی ایران اسلامی، ثبت تاریخ ایران است.طبق پژوهشهای موجود: کمپانی نفت ( انگلیس و ایران) از سال 1914 الی 1950 میلادی(1293 الی 1329ش) بیش از 324 میلیون تن نفت ایران را تاراج کرد و درآمد خالص آن بالغ بر 5 میلیارد دلار گردید که سهم ایران از این گنج به یغما رفته میزان 0/08 به عنوان حق الامتیاز بود. اولین سرمایه گذاری کمپانی در حدود 100 میلیون دلار می شد که در طول 25 سال تماماً جبران گردید ولی درآمدی که بعد از مدت ذکر شده نصیب کمپانی گردید، رقمی در حدود 25 برابر سرمایه اولیه ی آن بود. کمپانی در سال 1328 ش سودی در برابر 131/4 میلیون لیره ی استرلینگ به جیب گشاد شکارچیان امتیاز سرازیر کرد. این سیر صعودی در سال 1329 ش بالغ بر 150 میلیون لیره ی استرلینگ گردید، در حالی که سهم ایران در سالهای 1327 و 1328 و 1329 از 8% حق الامتیاز رقم تقریبی به میزان 8 میلیون لیره ی استرلینگ گردید که در... مقایسه با ارقام کمپانی رقم بسیار ناچیز و حتی از میزان مالیات پرداختی کمپانی به دولت انگلیس در سال 1329، که بالغ بر 22/8 میلیون لیره ی استرلینگ می گردید، کمتر بود.
کمپانی نفت انگلیس- ایران، تا پایان سال 1329 شمسی بیش از 259 هزار کیلومتر مربع از اراضی نفت خیز ایران را در دست داشت و بیش از 300 دکل در اراضی فوق الذکر نصب کرده بود. منابع حاصله ی کمپانی از تاراج نفت، آن چنان وحشتناک بود که بزرگترین پالایشگاه نفتی به انضمام 2700 کیلومتر لوله های انتقال دهنده ی نفتی ساخته شد. همچنین کمپانی 100 فروند کشتی نفتکش و 100 هزار وسیله ی نقلیه جهت حمل و نقل در اختیار داشت. علاوه بر این کمپانی در اراضی تحت اشغال چند فرودگاه و ایستگاه رادیویی تأسیس و پلیس مخصوص مستقر کرده بود.
از حفر اولین چاه تا پایان سال 1330 شمسی جمعاً 280 حلقه چاه نفت در مسجد سلیمان حفر گردید. این شهر دارای مرکزیت اداری معادن نفت در جنوب بود و ادارات مستقر در آن، شامل کارخانه ی تعمیرات، انبارهای ملزومات، آزمایشگاه های متعدد، تأسیسات تحقیق و بررسیهای عملی و اداره ی زمین شناسی معادن بود و بالغ بر 6 هزار نفر اعم از کارمند و کارگر در مؤسسات نفتی آن مشغول به کار بودند. در شمال مسجد سلیمان معدن لالی قرار داشت که در سال 1325 اولین چاه در آن حفر گردید و تا پایان سال 1330 شمسی تعداد چاههای حفر شده در آن منطقه به 4 حلقه رسید و در همین سال 750 هزار تن نفت از آن استخراج شد. نفت معدن لالی به میزان کمی سنگین ولی بدون گوگرد بود. در هفتگل و آغاجاری تا پایان سال 1330 ش به ترتیب 20و 25 چاه حفر شد و میزان نفت استخراجی در هفتگل از بدو بهره برداری تا پایان سال 1330 شمسی بالغ بر 130 میلیون تن گردید و نفت بهره برداری شده در آغاجاری تنها در سال اخیر به 15/5 میلیون تن رسید.
اکنون برای اطلاع از غارتگری بیش از حد کمپانی نفت جنوب، بد نیست بدانیم که حق السهم ایران در 1330 شمسی از هر بشکه ی نفت، 18 سنت بود، در حالی که بحرین، عربستان و عراق، به ترتیب 35، 56 و 60 سنت دریافت می کردند. تمام این دارایی غارت شده به ملت ایران تعلق داشت... علاوه بر این، خسارت جنبی کمپانی به ایران تحت عنوان: «اختیارات داخلی شرکت» کمتر از تاراج نفت نبود. کمپانی انواع و اقسام کالاهای موردنیاز را وارد بازار می کرد و توسط دلالان خود به فروش می رساند. »(10)
نقش منفی و مخرب این کمپانی غارتگر، البته تنها مخصوص به ایران نبوده بلکه آثار سوء وجودی آن در تاریخ، گستره ای به پهنای جهان ( به ویژه مشرق زمین) را در بر می گیرد. توجه داشته باشیم که، تأمین سوخت دریاداری انگلیس ( از جنگ جهانی اول به بعد) توسط این شرکت، این امپراتوری دراز دست را توانا ساخت که بندهای اسارت ملل شرق را، در عرصه ای بسیار وسیع از جنوب و شمال آفریقا تا خاورمیانه و شبه قاره ی هند، محکمتر سازد و چند ده سال دیگر، تسمه از گرده ی ملتهای دربند بکشد.
بر اهل نظر پوشیده نیست که نفت، از بدو استخراج آن در ایران و خاورمیانه، به عنوان کالایی استراتژیک در عرصه ی صنعتی و اقتصادی و نظامی، مورد توجه خاص قدرتهای جهانخوار قرار داشته است. سناتور فرانسه، هانری برانژر، به کلمانسو ( نخست وزیر مشهور فرانسه در جنگ جهانی اول) که قرار بود باللوید جرج (صدراعظم انگلستان) ملاقات و مذاکره کند، تذکر می دهد و در کتاب جنگ عالمگیر نفت می نویسد: «هر کس مالک نفت است دنیا را مالک خواهد شد». زیرا نفت نه تنها موجب آسایش و راحتی و تفریح اشخاص است بلکه پیمودن دریاهای بزرگ و پرواز در آسمان بی پایان و بیابانهای وسیع با نفت میسر است». توصیف دیگری که داده اند این است: « آهن کالبد صنعت و اقتصاد، یا عظمت کشور است، راهها شریان و نفت به منزله ی خون است. »(11)
در سطور پیشین، از غارت مادی ایران اسلامی توسط کمپانی استعماری نفت جنوب سخن گفتیم. متأسفانه این کمپانی استعماری، و دولت پشتیبان آن: بریتانیا، تنها به غارت نفت کشورمان بسنده نمی کرد، بلکه سیطره بر نفت ایران، عملاً افزاری برای چنگ افکندن بر مقدرات سیاسی و حتی اقتصادی و فرهنگی این سرزمین، و محکم ساختن طناب اسارت ملت ایران، بود. آقای محمد ترکمان، در مقدمه بر کتاب اسناد سازمان سیا؛ درباره ی کودتای 28 مرداد و سرنگوئی دکتر مصدق، ابعاد سیاسی فاجعه را به خوبی ترسیم کرده است. وی با اشاره به انعقاد قرارداد نفت دارسی می نویسد:
استخراج نفت مناطق جنوبی ایران و فعالیت پالایشگاه آبادان و تأمین سوخت ارزان و آسان ناوگان دریایی بریتانیا، بر فربهی و توانمندی انگلستان افزود و نفت ایران در جنگ «جهانی» اول نقش بسیار مؤثری را در پیروزی بریتانیا و متفقین ایفا نمود، در حالی که ایران هر روز بیش از گذشته دچار تجزیه و تضعیف و زبان می گردید.
کلید معمای نقض بی طرفی ایران میان کشورهای اروپایی موسوم به «جنگ جهانی اول» و اشغال ایران توسط نیروهای تجاوزگر انگلیسی و متفقین روسی آن، و تشکیل پلیس جنوب و نیروهای نظامی بریتانیا در شرق و شمال ایران، و تحمیل قرارداد 1919 و کودتای انگلیسی سوم اسفند 1929 و تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، تحمیل بر مقدرات ملت و امور کشور و نابودی رجال کشور و قتل ماژور ایمبری امریکایی و تشکیل مجلس شورای ملی فرمایشی، و نمایش لغو قرارداد دارسی در 1311 و انعقاد قرارداد زیان بارتر 1933 در سال 1312، و اشغال ایران در سوم اسفند 1320 توسط متجاوزین انگلیسی و متفق آن روسیه شوروی و کشیدن پای ایران در شعله های آتش و ویرانیهای جنگ «جهانی» دوم و تبعید دیکتاتور به جزیره ی موریس و ژومانسبورگ و آغاز دوره ای دیگر از هرج و مرج و... را در قصه پُر غصه ی تداوم غارت نفت ایران و منطقه باید جستجو کرد.
حوادث و رویدادهای پس از تبعید دیکتاتور- که در صورت عدم موافقت سیاست بریتانیا، حتی توان ماندن دقیقه ای را در کشور نداشت- اعم از رشد قارچ گونه ی جریانهای تجزیه طلبانه در آذربایجان و کردستان و جنوب ایران و پیدایش حزب نفتی توده و پاره ای جریانهای مشکوک در ولای ملیت و دین قابل تبیین و تفسیر است... »
پژوهشگر فوق، «تجدید فعالیت سید ضیاء الدین طباطبایی از وابستگان قدیمی آن سیاست تحت پوشش "حزب اراده ی ملی"، و انجام قتلها و ترورها و پیدایش گروهها و جراید آشوب طلب و هتاک و افراطی و تشکیل مجلس مؤسسان و... » را نیز «در چارچوب«"مسئله ی نفت" و غارت آن و غفلت مردم ایران از این مسئله اصلی، قابل تبیین و تفسیر» دانسته و به درستی می افزاید: « تجاوزات و فشارها و بی حرمتی و تحقیر و غارت و تضعیف وحدت ملی و لگدمال ساختن فرهنگ و هویت و استقلال ایران و آزادی مردم آن در طول سالیان دراز، خصوصاً در طول 50 سال پس از امضاء امتیاز دارسی در چهره ی شرکت نفت جنوب که بزرگ نماد سلطه طلبی، غارت، استثمار و نقض حقوق ملت ایران و تلاش کشور و سرمایه ی انسانی و مادی آن توسط سیاست بریتانیا بود، متبلور گردیده بود... »(12)
نتیجه ای که از مطالب فوق به طور ضمنی می توان گرفت آن است که وقتی که مثلاً بریتانیا شرکت نفت انگلیس و ایران را در کشورمان راه اندازی می کند و برای اداره ی آن، در کنار عناصر کارکشته ی انگلیسی، از برخی عناصر ایرانی نظیر مصطفی فاتح و فؤاد روحانی و... بهره می گیرد، قطعاً در وفاداری آنها به اهداف و مواضع استعماری این کمپانی نفتی و دولت پشتیبان آن ( استعمار بریتانیا) کمال اطمینان را دارد، و گرنه به آن ها اجازه ی ورود و حضور در سطوح حساس این شرکت استعماری و کالای استراتژیک را نمی دهد.
با عطف به نکات فوق، جالب است بدانیم که در میان کارمندان عالی رتبه ی این کمپانی غارتگر- که شرح کامل مظالم آن در کشورهای دفتری مستقل می طلبد. - به چهره هایی از عناصر سرشناس بهائی، همچون: فؤاد روحانی ( و برادرانش: مسعود و منوچهر روحانی) و مهندس فرخان، بر می خوریم. چنانکه پس از سلطه ی مجدد شرکت نفت انگلیس و ایران و دیگر کمپانیهای جهانخوار نفتی غربی در قالب عنوان «کنسرسیوم» پس از کودتای 28 مرداد بر نفت کشورمان، شاهد فعالیت وابستگان به این فرقه نظیر عباس هویدا و فؤاد روحانی در شرکت به اصطلاح ملی نفت ایران هستیم.
نامه ای از آیت الله بروجردی ( مرجع تقلید شیعیان جهان در عصر پهلوی) مربوط به پس از رمضان 1373 ق ( 1333 ش) خطاب به مرحوم محمدتقی فلسفی ( واعظ شهیر) در دست است که در آن، آقای فلسفی را مأمور می کند که با شاه دیدار و راجع به خطر نفوذ بهائیت در کشور با وی سخن گوید. مرحوم بروجردی در نامه ی مزبور، نسبت به نفوذ بهائیت در کشور با وی سخن گوید. مرحوم بروجردی در نامه ی مزبور، نسبت به نفوذ گسترده ی فرقه در شرکت نفت انگلیس و ایران هشدار می دهد: « به عرض عالی می رساند چندی قبل از آبادان مکتوبی از بعضی وکلای فقیر رسیده بود و اظهار داشته بودند که تقریباً اداره ی امور نفت آبادان با فرقه ی بهائیه شده... نمی دانم اوضاع ایران به کجا منجر خواهد شد؟ مثل اینکه اولیای امور در ایران در خواب عمیقی فرو رفته اند... شاید بشود در موقعی بعضی اولیای امور را بیدار کنید و متنبه کنید که قضایای این فرقه کوچک نیست. عاقبت امور ایران را از این فرقه، حقیر، خیلی وخیم می بینم. به اندازه [ای] اینها در ادارات دولتی راه دارند و مسلط بر امور هستند که دادگستری جرئت اینکه یک نفر از اینها را که ثابت شده است قاتل بودن او در ابرقو پنج مسلمان بی گناه را، مجازات نمایند... به هر تقدیر، اگر صلاح دانستید از دربار وقت بخواهید و مطالب را به عرض اعلی حضرت همایونی برسانید. اگر چه گمان ندارم اندک فایده ای مترتب شود. به کلی حقیر از اصلاحات این مملکت مأیوس هستم. (13)
ذیلاً به بررسی پرونده ی برخی از عناصر وابسته به فرقه ی بهائیت که دارای مقامات مهمی در شرکت نفت انگلیس و ایران بوده اند می پردازیم.
4- 1. فؤاد روحانی و برادرانش ( مسعود و منوچهر)
فؤاد روحانی، کارمند عالی رتبه ی شرکت نفت انگلیس و ایران، و محرم راز رؤسای آن، پسر میرزا علی اکبرخان روحانی میلانی ( محب السلطان) است که در عصر قاجار و پهلوی، از عناصر شاخص و فعال بهائی در تهران محسوب می شد. ذیلاً نخست به وابستگی خانوادگی فؤاد به فرقه ی بهائیت اشاره نموده و سپس پیوند و همکاری او با کمپانی انگلیسی نفت جنوب را بر می رسیم.الف) تبار و هویت بهائی
علی اکبرخان از تبار کربلایی عباس میلانی بود که جزء بابیان نخستین محسوب می شد، و خود علی اکبر از مبلغان بهائی بود که مدت یک سال را در سال 1315 ق نزد عباس افندی به کار استنساخ الواح و متون این فرقه گذرانده بود. (14) وی عضو و منشی ثابت محفل بهائیان تهران از 1320 ق ( برابر با اوایل دهه ی 1280 شمسی) به بعد بود که نام وی را در دهه ی 1300 شمسی نیز ( نظیر سالهای 1303، 1304و 1307) در لیست اعضای این محفل مشاهده می کنیم(15)، چنانکه عضویت انجمن شور ملی ( محفل ملی) بهائیان ایران در سالهایی چون 1311و 1312 را نیز بر عهده داشت. (16) نخستین شماره ی نشریه ی اخبار امری، ارگان رسمی محفل بهائیان ایران، که در آبان 1301 ش منتشر شد، امضای علی اکبر روحانی ( به عنوان منشی محفل بهائیان) و احمد یزدانی ( به عنوان مسئول تهیه ی نشریه) را در ذیل خود داشت و متن این نشریه نیز تا چهار سال با خط محب السلطان نوشته و منتشر می شد. (17)تقرّب محب السلطان نزد عباس افندی بدان آن پایه بود که عباس، به توسط او، به بهائیان نقاط مختلف جهان پیام مکتوب می داد و از آنها برای اموری چون کمک مادی به بنای مشرق الاذکار امریکا یاری می خواست. (18)
علی اکبر روحانی، در صدر مشروطه ( پس از مرگ مظفرالدین شاه) وارد نظمیه ی مشروطه شد و 4 سال بعد رئیس محکمه ی اداری در آن اداره گردید که حضور او در این مقام، با اعتراض علما و مسلمانان نظیر آیت الله حاج آقا جمال الدین نجفی اصفهانی همراه بود و همین امر به اخراجش از نظمیه ( توسط و ستداهل سوئدی رئیس وقت نظمیه ی ایران) در زمان نخست وزیری قوام السلطنه انجامید(19) سالنامه ی جوانان بهائی ایران در سال 1343ش در معرفی «میرزا علی اکبرخان روحانی میلانی (محب السلطان سابق)» چنین می نویسد:
این شخص در ایمان [به بهائیت] و حسن رفتار مخصوصاً در خط بسیار ممتاز بوده و سالیان دراز افتخار منشیگری محفل مقدس روحانی طهران و مرکزی ایران را داشتند و از نزدیک زحمات و خدمات ایشان را مشاهده نموده و مطلع می باشد و با همت نمایان که مورد توجه و تحسین حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله بوده خدمات مهمه ی خود را انجام داده است. باری یکی از ابتکارات جناب محب السلطان انتشار هزاران لوح مقدسه است که با خط خوش نوشته و عکسبرداری و منتشر شده می باشد. دیگر از افتخارات ایشان آنکه به دستور مبارک حضرت عبدالبهاء بعضی از الواح مقدسه ی حضرت بهاء الله از قبیل اشراقات و تجلیات و بشارات را چند جلد نوشته و با اسلوب خیلی مطلوب توسط لطف الله موهبت مهاجر زنجان تذهیب و جلد شده و به کتابخانه های پایتختهای مهم اروپا ارسال شده و یادگار
فناناپذر این دو شخص محترم است.
(ضمناً لطف و موهبت مخصوص شامل حال جناب موهبت شده دو بار در زمان حضرت ولی امرالله به ارض اقدس احضار و هر سفر چند ماه مشرف و به دستور مبارک به تذهیب الواح اصل مفتخر شده و مورد عنایت بوده اند) از قرار اطلاعات حاصله جناب محب السلطان دارای الواح مقدسه ی زیادی بوده اند که بعضی از آنها انتشار یافته و بالتمام در زمان حیات خودشان حضور مبارک حضرت ولی امرالله ارسال داشته اند. (20)
فژاد روحانی و برادرانش ( مسعود و منوچهر) فرزند و تربیت شده ی دامان چنین کسی بودند. در سند ساواک، مورخ 14/ 9/ 1351، از مهندس فؤاد روحانی، عضو عالی رتبه ی شرکت نفت ایران و انگلیس، به عنوان فردی بهائی یاد شده است. (21) در نامه ی تایپ شده ای نیز که ( با امضای سکندر) در مهر 1343 از سوی مخالفان هویدا ( و احتمالاً از سوی جناح رقیب وی در آن روزگار به رهبری دکتر منوچهر اقبال، رئیس وقت شرکت ملی نفت ایران)(22) علیه عباس هویدا ( عضو بلند پایه ی شرکت نفت ملی ایران ) و دستیاران بهائی وی، نگارش یافته و برای مقامات دولتی پست شده است. بر بهائی بودن فؤاد روحانی و نیز دوست و همکارش ( فرخان) تأکید شده است. در نامه ی مزبور، پس از شرحی درباره ی خاندان و نیز کارنامه ی سیاسی هویدا، می خوانیم که: « هویدا در شرکت ملی نفت معاون اداری مدیر عامل شد و با دستیاران خود: فؤاد روحانی و مهندس فرخان، سه تفنگداران بهائی ها، در یک چنین مؤسسه ی عظیمی به هم پیوستند و سعی کردند تا حدی که مقدورشان بود افراد بهائی را در کارهای مؤثر شرکت ملی [نفت] بگمارند و همین کار را هم کردند. »(23)
ب) همکاری با شرکت نفت انگلیس و ایران
فؤاد روحانی، که دارای فوق لیسانس از انگلستان بود، مستخدم و کارمند عالی رتبه ی شرکت نفت انگلیس و ایران محسوب می شد و رؤسای شرکت از وی در مأموریتهای مهم بهره می جستند. مهندس مهدی بازرگان ( عضو هیئت خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران در زمان دکتر مصدق و اولین مدیر عامل شرکت مزبور پس از ملی شدن) از فؤاد روحانی چنین یاد می کند: مشاور حقوقی شرکت نفت انگلیس و ایران در سالهای 1317 - 1320 و نیز مشاور حقوقی شرکت ملی نفت ایران در سالهای اول پس از ملی شدن و اولین دبیر کل اوپک در سال 1340. (24)فؤاد در سالهای حساس پس از شهریور بیست، در مذاکرات رؤسای شرکت نفت انگلیس و ایران با گلشائیان (وزیر مشهور عصر پهلوی) که حاصل آن تهیه ی قرارداد استعماری و ناکام گس - گلشائیان بود شرکت داشت. (25) چنانکه همو در مذاکرات نمایندگان شرکت نفت انگلیس و ایران نظیر کیتینگ و مستر جکسن و مستر سدان با اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای شانزدهم و نیز نمایندگان دولت دکتر مصدق نخست وزیر، واسطه و مترجم بود. (26) حسین مکی، از فعالان جنبش ملی کردن صنعت نفت، از تماس فؤاد روحانی با بعضی از اعضای کمیسیون نفت مجلس جهت منصرف ساختن آنها از دادن رأی مثبت به لایحه ملی شدن نفت خبر می دهد.(27) به گفته یکی از مطلعین: فؤاد روحانی «جاسوس انگلسیها بود. او و دکتر فلاح- هر دو، کسانی بودند که از طرف شرکت نفت در مجلس شانزدهم نمایندگان را ترغیب و تشویق می کردند که به ملی شدن صنعت نفت رأی ندهند. آقای [سید حسین] مکی هم به این مطلب اشاره کرده» است. (28)
تقابل فؤاد روحانی با نهضت ملی نفت، به موازات اوجگیری آن نهضت، طبعاً افزایش یافت. او وکیل شرکت نفت بود و «از قراری که گفته می شد طرح شکایت اولیه ی شرکت نفت انگلیس و ایران» بر علیه دولت ایران در زمان دکتر مصدق را او «تهیه و تدوین کرده است. »(29) مکی می نویسد: « گفتنی است که فؤاد روحانی، مشاور حقوقی شرکت سابق نفت انگلیس و ایران بوده است و به طوری که نامه ی استاکیل [فیلیپ استاکیل، رئیس اداره ی انتشارات شرکت نفت] به نورمان [نورمان هیلرفری سفیر انگلیس در ایران] حاکی است، عرض حال دولت انگلیس علیه ایران در دادگاه لاهه توسط وی تهیه شده است». (30) از نامه ی ال. سی. رایس به سدان، بر می آید که انگلیسیها در دعوای خود با ایران، عمداً روحانی را به وکالت برگزیدند که ایرانی بود(31) ( و طبعاً حضور او در دفاع از مدعیات یک شرکت خارجی بر ضد وطنش، یک نوع دهن کجی به ملیون ضد استعمار ایرانی محسوب می شد.
می دانیم که در زمان حکومت دکتر مصدق، جمعی از فعالان نهضت ملی نفت اقدام به تصرف خانه ی سدان(32) کردند که پرونده های محرمانه ی شرکت نفت مزبور، و اسناد مربوط به زد و بندها و دخالتهای غیر قانونی آن در امور ایران و لیست حقوق بگیران وی در بین رجال سیاسی و مطبوعاتی، در آنجا متمرکز بود و انتشار آن اسناد، آبرو و حیثیت سیاسی شرکت و دولت پشتیبان آن( انگلیس) را در جهان بر باد می داد. (33) گفتنی است که پس از تصرف خانه ی سدان، فؤاد روحانی از سوی شرکت نفت غاصب، به آنجا آمد تا به عنوان صندوقچه ی لوازم حمام و مسواک آقای سدان! گاو صندوق حاوی کتابهای مفتاح رمز شرکت را به سرقت ببرد، که البته با وجود تشدد و تهدید، به این کار موفق نشد و دست خالی از آنجا اخراج گردید. (34) فؤاد روحانی، در واقع، به قول دکتر بقایی: « نور چشم نفتیها بود. »(35)
فؤاد کتابی نیز با عنوان تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران دارد که حسین مکی در کتاب خود: سالهای نهضت ملی، ج 1، ضمن نقل بخشهایی از آن، کاستیها و احیاناً تحریف واقعیات تاریخی در آن را نقد کرده است. (36)
فؤاد روحانی را پس از کودتای 28 مرداد نیز در ادامه ی خط استعماری یپشین، فعال می بینیم. زمانی که دولت برآمده از کودتا ( به ریاست سرهنگ زاهدی) همپای سرکوب خونین فعالان و هواداران نهضت ملی نفت، دکتر علی امینی ( رجل «امریکوفیل» مشهور) را مأمور مذاکره و عقد قرارداد با کنسوسیوم ( شامل شرکت نفت ایران و انگلیس و چند کمپانی جهانخوار نفتی دیگر) کرد، فؤاد روحانی جزء تیم سه نفره ای بود که زمینه را برای عقد قرارداد استعماری امینی - پیچ(37) فراهم ساخت. روحانی مترجم هیئت ایرانی بود و در شکستن بن بست مذاکرات، مؤثر بود. (38) او بعدها نیز، در زمان نخست وزیری هویدا، مشاور عالی نخست وزیر و همچنین نامزد دبیر کلی سازمان همکاری منطقه ای ایران، ترکیه و پاکستان بود.(39) چنانکه باید از پست مهم او به عنوان اولین دبیر کل سازمان کشورهای صادر کننده ی نفت ( اوپک) در ژنو در سال 1340 یاد کرد. (40)
ساواک در ارزیابی شخصیت او می نویسد: « فؤاد روحانی فوق العاده نوکر مسلک با روش نوکری یک قبله دارد، آن هم روزنامه ی تایمز. بسیار در روش نوکری به انگلیسیها مرموز و از همه چیز خود... ملت و قومیت خود و منافع ملت و کشور را در این نوکری قربانی می کرده است. نزد بهائیان دارای حسن شهرت و معروفیت بوده و به این گروه بسیار کمک می نماید. در نزد کارمندان شرکت نفت بسیار منفور و بیشتر دست او را مثل کتابی خوانده و احترامی در بین کارمندان ندارد. برخی او را یهودی الاصل می دانند. فؤاد در اروپا تقریباً در هر شهری دوستان زن داشته که مرتب قسمتی از سال وقت خود را با آنها می گذرانیده است. دو برادر در شرکت نفت دارد که یکی مسعود روحانی، رئیس کل بهداری شرکت، بود و دیگر منوچهر روحانی در اداره ی حقوقی شرکت اشتغال داشته است. در سال 1343 درحالی که مشاور عالی نخست وزیر بود، هویدا مایل بود وی را به عنوان دبیر کل سازمان همکاری منطقه ای ایران، ترکیه و پاکستان منصوب نماید. »(41)
4- 2. هوشنگ فرخان
او مشهور به بهائیت بود و در این زمینه، قبلاً در بحث او وابستگی خانوادگی فؤاد روحانی به فرقه ی مزبور اشاره داشتیم و از نامه ی تایپ شده ی با امضای «سکندر» (42) که در مهر 1343 از سوی مخالفان هویدا نگارش یافته و بر بهائی بودن فؤاد روحانی و هوشنگ فرخان تأکید می کرد سخن گفتیم. اینک به پیوند او با شرکت نفت انگلیس و ایران و ماجراهای بعدی می پردازیم:هوشنگ فرخان ( غفاری سابق)، تحصیلکرده ی کالج امریکایی البرز در تهران و فارغ التحصیل کلرادو امریکا در رشته ی مهندسی نفت است که از 1318 ش به بعد مستخدم شرکت نفت ایران و انگلیس بود و پس از سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق و
تجدید سلطه ی کمپانیهای غربی ( کنسرسیوم) بر نفت ایران، به مقامات مهم و متعددی چون عضویت در هیئت مدیره ی شرکت نفت در زمان ریاست عبدالله انتظام، و نیز مدیر عاملی شرکت ملی گاز و شرکت سهامی نفت، منصوب شد. (43) در سند بیوگرافیک خیلی محرمانه ی سفارت امریکا در ایران از رجال سیاسی کشورمان ( مورخ 1 شهریور 1348)، از فرخان به عنوان عضو هیئت مدیره ی شرکت ملی نفت ایران و سرپرست عملیات داخلی یاد شده است. (44)
فرخان در تاریخ 27/ 3/ 43 توسط آقاخان بختیار برای شرکت در جلسات کمیته ی دائمی حفاظت به ساواک معرفی گردید که این گونه ارزیابی شد: « بعضی اوقات مشروب می خورد. افکار و عقاید به خصوصی ندارد ولی عقیده دارد باید فرزندی داشته باشد. 15 سال پیش با دوشیزه برجیس که در یکی از کشورهای خارج تحصیل می نمود آشنا شدند و با وجود اینکه اختلاف مذهبی داشتند به علت علاقه ی زیاد آقای فرخان، با هم ازدواج کردند. بعد از 15 سال به علت کسالت همسرش از ناحیه ی تناسلی متارکه نمودند. همسرش بعد از متارکه به آلمان رفته شاید بتواند خود را معالجه کند». هوشنگ فرخان که در مدت تصدی مسئولیتهای مختلف، سوء استفاده های فراوانی کرده بود و رسوایی او در فروش نفت خام در منطقه ی البرز (قم) که در حوضچه ها جمع می شده، برملا گردیده بود و پرونده ی این ماجرا نیز با جا به جا کردن افراد زیردست، کاملاً محو گردیده بود، در یک ارزیابی دیگر در ساواک، چنین معرفی شد: « جسور و پر جرئت و صریح اللهجه و وارد به امور نفتی و اهل زد و بند و سوء استفاده و سازش و قمارباز در پی تأمین منافع شخصی و عضو فراماسونری است». و در جای دیگر آمده است.
«این شخص از هر فروشنده ی کالا و پیمانکاران و مهندسین مشاور که با شرکت ملی نفت کار می کرده، سعی به اخذ وجوهی نموده و حتی گزارش شده است. که قبل از انجام معاملات از فروشندگان چک بانکی برای تضمین پرداخت وجوه دریافت می داشته است». ترفیع افرادی که دارای سوء شهوت بوده اند و سوء استفاده از طریق آنها، از دیگر مواردی است که در سوابق مشارالیه به کرّات آمده است. هوشنگ فرخان که از اعضای فرقه ی بهائیت، و در لژ فراماسونری آفتاب عضویت داشت و تعدادی از افراد را نیز برای عضویت در این لژ معرفی کرده بود، دارای نشانهای درجه ی 4 تاج، 3 همایون و تاجگذاری از رژیم پهلوی می باشد. (45)
یکی از فصول برجسته در پرونده ی سیاسی عباس هویدا، نخست وزیر «بهائی تبار» عصر پهلوی، پیوند او با کمپانیهای نفتخوار غربی است که در قالب «کنسرسیوم بین المللی»، منابع عظیم نفتی کشورمان را در سه دهه ی واپسین رژیم پهلوی غارت می کرد. هویدا از زمان ریاست عبدالله انتظام (مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران، و عضو لژهای ماسونی مهر و وفا و صفا) مدتی قائم مقام انتظام و عضو هیئت مدیره ی آن شرکت بود. (46)
برخی از مطلعین، اساساً علت دوام (کم نظیر) نخست وزیر وی در زمان محمدرضا را، در حمایت کارتلهای بزرگ نفتی و کنسرسیوم از وی جستجو می کنند. سناتور جعفری ( از دوستان شریف امامی) در اظهاراتی که در تاریخ 24/ 1/ 1345 راجع به دولت هویدا داشت اظهار نمود:« علت اینکه تاکنون دولت آقای هویدا بر سر کار مانده آن است که کنسرسیوم بین المللی نفت که کارتلهای بزرگ نفتی جهان را تشکیل می دهند از هویدا پشتیبانی می کنند و با تغییر دولت هویدا طبعاً ایران یک قدم دیگر در راه دور شدن از غرب برخواهد داشت و ممکن است این موضوع ایجاد عکس العمل هم بنماید... »(47)
گزارش ساواک، مورخ 30/ 1/ 45، می گوید:
پرویز گرجی، سردبیر مجله ی مصوّر، ضمن مذاکره ی خصوصی می گفت: چون در جریان گران شدن قیمت نفت و بنزین در زمان نخست وزیری مرحوم منصور که آقای هویدا وزیر دارایی او بود دکتر اقبال با این عمل آنها شدیداً مخالف بود و همین مخالفتها موجب تحریک افکار عمومی علیه منصور [و] بالاخره مرگ او گردید، اکنون هم هویدا در پشت پرده ی مذاکرات نفت بین نمایندگان کنسرسیوم و دکتر اقبال، در افزایش میزان تولید و بالا رفتن درآمد ایران به طور بسیار موذیانه اخلال و کارشکنی می کند و در اثر دوستی و ارتباط چندین ساله که با اعضای کنسرسیوم داشته می خواهد به دست آنها موجبات شکست دکتر اقبال را در مذاکرات نفت فراهم سازد تا جای پایی برای خود به جای دکتر اقبال فراهم نماید و بعداً در اثر فشار و یا توصیه ی کنسرسیوم هویدا در رأس شرکت ملی نفت قرار گیرد و آن وقت موافقتنامه ی امضای تولید و اضافه درآمد نفت به دست هویدا به نتیجه برسد.
پرویز گرجی می گفت [با] مطالعات دقیقی که ما کردیم به این نتیجه رسیده ایم که هویدا در پشت پرده یکی از بازیگران مهم نفت به شمار می رود و نقش حساس و مهمی در پشت پرده از طرف کارتلهای بزرگ نفتی جهان بر عهده ی او واگذشته شده است. (48)
در خاطرات منسوب به تاج الملوک ( مادر محمدرضا پهلوی) نیز تلویحاً روی کار آمدن هویدا معلول جبر و الزام کارتلهای نفتی غربی به شاه قلمداد شده است. از زبان تاج الملوک می خوانیم که: «... محمدرضا نمی خواست هویدا را نخست وزیر کند. بعد هم که او را نخست وزیر کرد همان سال اول می خواست او را بردارد. اما افراد عادی و عوام نمی دانند که پشت پرده ی سیاست چه خبر است. این شرکتهای نفتی البته زورشان به ایران کمال و تمام نمی رسید ولی در ممالک دیگر رسماً خودشان دولت تعیین می کردند و حاکم می گذاشتند. خیلی از مملکتهای نفتی خاورمیانه صد در صد در دست آنها است. همین عربستان سعودی و یا کویت و یا شیخ نشینهای منطقه. بعد از جنگ جهانی دوم به شرکتهای نفتی یک رقیب تازه نفس اضافه شد و آن فروشندگان اسلحه بودند. شما خیال می کنید چند دفعه که به طرف محمدرضا تیر انداختند این تیراندازیها از جانب چه کسانی بود؟ به محض اینکه یک نافرمانی می دیدند تیر می انداختند. ماجراهای تیراندازی به طرف محمدرضا همه از طرف نفتیها بود... »(49)
در خاطرات منسوب به فریده ی دیبا( مادر فرح) نیز راجع به هویدا، با مطالبی نزدیک به اظهارات تاج الملوک در فوق رو به رو می شویم. وی ضمن اشاره به رواج دو پدیده در دوران نخست وزیری هویدا در مملکت ایران ( همجنس بازی و رشد بهائیگری)(50) می نویسد: « مردم اول نسبت به هویدا نظر خوشی نداشتند. همه می دانید که هویدا آدم شناخته شده ای نبود و پس از ترور "حسنعلی منصور" موقتاً عهده دار تشکیل جلسات هئیت دولت شد. بعد از اینکه هویدا از گمنامی ( ظرف چند روز) به نخست وزیر رسید شایعات مخربی در سراسر کشور پخش شد که طی آن هویدا عامل انگلیس و آمریکا معرفی می شد و می گفتند انگلیسیها و آمریکاییها هویدا را از آستین خود بالا آورده و به نخست وزیر گمارده اند تا منافع کمپانیهای نفتی آنها را حفظ کند... »(51)
4- 3. ذکر الله خادم
ذکر الله خادم، از عناصر فعال و شاخص بهائی ایران، عضو پیوسته ی محفل بهائیان تهران و محفل ملی بهائیان ایران، عضو هیئت مدیره ی شرکت سهامی «امناء» ( از سازمانهای مهم و نیمه مخفی فرقه در ایران) و بالاخره از ایادی امرالله در زمان شوقی افندی است. (52) طبق نوشته ی منابع بهائی: خادم در دوران جوانی «به مترجمی و تصدی امور معارفی شرکت نفت در جنوب اشتغال» داشت و بعداً در فاصله ی سالهای 1310- 1323 ش منشی سفارت عراق گردید. (53)4-4. علی صلح جو
از دیگر اعضای فرقه که در عرصه ی تأسیسات و فعالیتهای نفتی، با انگلیسیها در پیوند بودند، همچنین می توان از علی صلح جو یاد کرد که کارمند بازنشسته ی شرکت نفت، مبلغ بین الملل، و شاغل در طرح گسترش پتروشیمی توسط انگلیسیها بود و غالباً در مسافرت هند- انگلستان بوده و ماهی 4 یا 5 روز در ایران اقامت داشت. (54)بر این سیاهه می توان نامهای دیگری را نیز افزود. غلامرضا حضرتی آشتیانی ( معاون بهائی وزارت آب و برق در زمان منصور روحانی ( وزیر مشهور و بهائی تبار هویدا) در 1348، عضو باشگاه شاهنشاهی، و عضو لژ بزرگ ایران)، تحصیل کرده ی دوره های مدیریت شرکت ملی نفت و بانک جهانی در انگلیس و امریکا بود که در 1323 ش در ایران ارتش استخدام شد و در نیمه ی دهه ی 1330 از ارتش مأمور به خدمت در شرکت نفت ایران گردید. (55) چنانکه نصرت الله روحانی( برادر منصور روحانی، و رئیس کارخانجات آب تهران واقع در کن(56) و رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت سهامی برق منطقه ای اصفهان)(57) فارغ التحصیل آموزشگاه عالی نفت آبادان بود. (58)
خبر مندرج در نشریه ی اخبار امری، ارگان رسمی محفل ملی بهائیان ایران، در سال 1353، نشان از پیوند بهائیان با مراکز نفتی بریتانیا در خود آن کشور دارد. این نشریه، در شماره ی 5 از سال 1353 خود(ص 146) با عنوان «تقاضای محفل روحانی ملی انگلستان از احبای ایران» آگاهی زیر را به چاپ رساند:
به طوری که از محفل مقدس روحانی ملی بهائیان انگلستان اطلاع می رسد دولت انگلیس برای اکتشافات نفتی در جزائر (ارکنی و شاتلند و هبرید خارجی) احتیاج به چند نفر مهندس در امور نفتی دارد از آن جهت که نقاط فوق الذکر جزء اهداف مهاجرتی می باشد اگر از دوستان ایرانی کسانی باشند که در رشته ی مزبور متخصص باشند می توانند از این فرصت استفاده کرده ضمن اشتغال به کار، خدمتی به امرالله انجام دهند.
پینوشتها:
1. وی ریاست محفل ملی روحانی بریتانیا را در سالهای 1937- 1960 بر عهده داشت و در 1957 توسط شوقی افندی، رهبر بهائیان، به عنوان یکی از «ایادی امرالله» منصوب شد ( ر. ک: «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران... »، عبدالله شهبازی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، س7، ش 27، پاییز 1382، ص 18؛ آهنگ بدیع، سال 16 ( 1340 ش)، ش3، ص 72؛ سال 29 «1353 ش»، ش 330، ص 35)، چنانکه پس از مرگ شوقی نیز «چند سال عضو هیئت ایادی امرالله مقیم » فلسطین اشغالی بود (آهنگ بدیع، سال 29 ( 1353ش)، همان، ص 35.
2. «تاریخ پنجاه ساله ی بخش فارسی رادیو بی. بی. سی. »، ارائه شده از سوی برنامه ی فارسی رادیو بی. بی. سی، شنبه 10/ 8/ 1369. نیز. ر. ک : گوهر، سال 2، ش 11و 12، بهمن و اسفند 1353، مقاله ی استاد محیط طباطبایی؛ بهائیان، محمدباقر نجفی، ص 379.
3. اخبار امری، سال 1349، ش 10، صص 285 - 286.
4. اسناد مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین (1300- 1330ش)، به کوشش مرضیه ی یزدانی، ص 74).
5. وی سرتیپ یا سرلشکر سابق اینتلیجنس سرویس بریتانیا و افسر رابط این سازمان با محمدرضا پهلوی، مشاور اصلی رئیس MI-6 در امور مربوط به ایران و شاه مخلوع، و دارای نشان خدمات برجسته (DSO) از دربار لندن بود. ر. ک: «سر شاپور ریپورتر و کودتای 28 مرداد 1332 »، عبدالله شهبازی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، سال 6، ش 23، پاییز 1381، ص 105، 117 و 119.
6. همان، ص 120.
7. همان، ص 124.
8. به سوی او، دکتر محمد حسن میمندی نژاد، ص 17.
در جزوه ای هم که با عنوان ناسیونالیسم توسط جمعی از ناسیونالیستهای سکولار ایرانی در مهرماه 1328 نوشته و در اسفند 29 چاپ شد، از «بهائیت» به عنوان بنگاه جاسوسی انگلیس و امریکا و از «جهودها» به مثابه ی غارتگران دارایی و ذخایر ملت ایران یاد شده است. ر. ک: وزیر خاکستری؛ بازشناسی نقش داریوش همایون در حاکمیت پهلوی دوم، صفاء الدین تبرّائیان، مؤسسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران 1383، ص 112.
9. جامعه ی ایران در دوران رضاشاه، احسان طبری، صص 117- 118.
10. سیر استعمار انگلیس در ایران، ایرج کیا، صص 214- 216.
11. ر. ک: تاریخ روابط سیاسی ایران با دنیا، نجفقلی حسام معزی، به کوشش همایون شهیدی، ص 669.
12. اسناد سازمان سیا؛ درباره ی کودتای 28 مرداد و سرنگویی دکتر مصدق، دکتر غلامرضا وطن دوست، با همکاری حسن زنگنه و رضا دهدشتی، صص چهارده - شانزده.
13. متن نوشته ی مرحوم بروجردی در مآخذ زیر آمده است: «بهائیت رژیم پهلوی و مواضع علما»، روح الله حسینیان، مندرج در: فصلنامه مطالعات تاریخی، سال 4، ش 17، تابستان 1386، ص 25. برای حضور بهائیان (نظیر محمد علی کوهنسال، مسلم زاده، مهندس خسرو اقدسی، در تأسیسات شرکت نفت در عصر پهلوی، قبل و بعد از ملی شدن. ر. ک: اسناد فعالیت بهائیان در دوره ی محمدرضاشاه، تدوین: ثریا شهسواری، ص 321، 328 و...
14. ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، ص 482.
15. ر. ک: ظهور الحق، همان مجلد، ص 483 و بخش نهم، ص 8، 32، 40، 48، 64و 82. تصویر اعضای محفل بهائیان تهران ( از جمله، علی اکبر روحانی) در نشریه ی جوانان بهائی ایران موسوم به آهنگ بدیع ( سال 19 «1343»، ش 9، ص 309) آمده است.
16. ظهور الحق، بخش نهم، ص 98و 104.
17. اخبار امری، سال 1350، ش 3، صص 102 - 105.
18. ر. ک: مکاتیب عبدالبهاء، 4/ 128- 132.
19. ظهور الحق، بخش هشتم، قسمت اول، ص 483؛ بخش نهم، ص 32.
20. سالنامه ی جوانان بهائی ایران، ج 5 ( 118- 119 بدیع)، صص 104- 105.
21. ر. ک: تاریخ 15 خرداد به روایت اسناد، جواد منصوری، ج 1، سند شماره ی 82/ 2.
22. هویدا در آن زمان، توسط نخست وزیر وقت کشور (حسنعلی منصور) از کارمندی شرکت نفت ( و زیردستی دکتر اقبال، رئیس شرکت) یکسره به وزارت دارایی منصوب شده بود و در مقام تازه ای که ( به لطف نخست وزیر «امریکوفیل» و «سیا پناه» ) یافته بود، در واقع، مافوق رئیس پیشین خویش(منوچهر اقبال) محسوب می شد. در خود اعلامیه نیز از دکتر اقبال به عنوان مردی «وطن پرست و مسلمان» یاد شده که «متوجه اعمال خلاف و فعالیتهای زشت» هویدا و یارانش گردیده «و عذرشان را» خواسته است ( ر. ک: امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 1/ 175). برای گزارش ساواک، مورخ 14/ 12/ 42 از «ناراحتی فوق العاده» دکتر منوچهر اقبال از ارتقاء هویدا توسط منصور به وزارت دارایی ( و در نتیجه، قرار گرفتن اقبال، رئیس هویدا در شرکت نفت ایران، زیر دست هویدا) ر. ک: امیر عباس هویدا، اسکندر دلدم، نشر گلفام، تهران 1372، ص 88.
هویدا در زمان حضور در شرکت نفت، مورد بی مهری آشکار اقبال قرار داشت و تقریباً در اتاق کارش بیکار بود. نگاهی از درون، خاطرات سیاسی دکتر جواد صدر، به کوشش مرتضی رسولی پور، انتشارات علم، تهران 1381، ص 384). در مورد درگیری اقبال با هویدا ( و منصور) همچنین ر. ک: نیمه ی پنهان ج14: امیر عباس هویدا، صص 53- 54.
23. برای نامه ی مزبور، ر. ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 376/2.
24. شصت سال خدمت و مقاومت: خاطرات مهندس مهدی بازرگان در گفت وگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، 294/1.
25. ر. ک: اسناد خانه ی سدان، اسماعیل رائین، ص 16.
26. ر. ک: سالهای نهضت ملی، حسین مکی، 252/2؛ اشتباه بزرگ ملی شدن نفت، ابراهیم صفایی، ص 163؛ قربانیان باور؛ احزاب سیاسی ایران، محمود تربتی سنجابی، ص 70؛ سید علی شایگان؛ زندگی نامه ی سیاسی، نوشته ها و سخنرانیها، گردآوری احمد شایگان، 414/1.
27. سالهای نهضت ملی از شهریور تا اسفند ماه 1331، ج 1 (جلد پنجم کتاب سیاه)، ص 473.
28. تاریخ معاصر ایران، سال 11، ش 43، پاییز 1386، ص 282، اظهارات آقای سیف زاده.
29. سالهای نهضت ملی، 168/1.
30. همان، ص 466. مکی متن نامه ی استاکیل به نورمان را آورده است.
31. اسناد خانه ی سدان، صص 219- 220.
32. ریچارد سدان، نماینده ی کل شرکت نفت انگلیس و ایران در کشورمان بود.
33. دکتر مصدق حدود یکصد و پنجاه سند از اسناد یاد شده را جمع آوری کرد و در مجامع بین المللی، شورای امنیت و دادگاه لاهه، بر ضد مدعیات شرکت نفت و دولت پشتیبان آن عرصه کرد ( اسناد خانه ی سدان، ص 162).
34. ر. ک: اسناد خانه ی سدان، صص 42- 43 و نیز 64 - 65.
35. همان، ص 65.
36. ر. ک: سالهای نهضت ملی... 57/1 و 81و 129.
37. هاوارد پیچ، نماینده ی کنسرسیوم در مذاکرات.
38. ر. ک: خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، صص 117- 118.
39. گزارش ساواک، مورخ 16/ 12/ 43 اشعار می دارد که: «در نظر است آقای فؤاد روحانی، مشاور عالی نخست وزیر، به دبیر کلی سازمان همکاری منطقه ای ایران، ترکیه و پاکستان منصوب شود. آقای هویدا نخست وزیر که علاقه مند به این انتصاب می باشد، در عین حال بیم آن دارد که به علت انتساب فؤاد روحانی به فرقه ی بهائی، ارجاع این سمت به وی موجب اعتراضاتی گردد» ( امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک. 243/1).
40. ر. ک: شصت سال خدمت و مقاومت؛ خاطرات مهندس مهدی بازرگان در گفت وگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، 294/1؛ امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 176/1.
41. امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 176/1.
42. برای متن نامه ی مزبور، ر. ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 376/2.
43. امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 176/1- 177.
44. اسناد لانه ی جاسوسی: رابطین خوب امریکا، ش 17، نشر شده توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، بی تا، صص 53- 54. وی در سال 1350 مدیر امور تولید و پالایش و پخش شرکت نفت ایران بود. ر. ک: سالنامه ی کشور ایران، سال 26، 1350ش، ص 596.
45. امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 177/1، به نقل از: پرونده ی انفرادی فرخان در ساواک.
46. ر. ک: نگاهی از درون؛ خاطرات سیاسی دکتر جواد صدر، به کوشش مرتضی رسولی پور، انتشارات علم، تهران 1381، ص 384؛ نیمه ی پنهان، ج 14: امیر عباس هویدا، صص 44- 45.
47. دو دهه ی واپسین حکومت پهلوی، ص 398.
48. امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 317/1. راجع به حسنعلی منصور و پیوند وی با شرکت نفت B. P ر. ک: مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، سرهنگ غلامرضا نجاتی، صص 318- 319.
49. خاطرات ملکه ی پهلوی، مصاحبه کنندگان: ملیحه ی خسرو داد و...، نشر به آفرین، تهران 1380، صص 385- 387. تفصیل کلام تاج الملوک در بخش بهائیت و رژیم هویدا، فصل مربوط به هویدا، خواهد آمد.
50. دخترم فرح؛ خاطرات فریده ی دیبا مادر فرح پهلوی، ترجمه ی دکتر الهه ی رئیس فیروز، ویرایش احمد پیرانی، نشر به آفرین، تهران 1379، ص 306.
51. همان، ص 312، تفصیل کلام فریده ی دیبا در بخش بهائیت و رژیم هویدا، فصل مربوط به هویدا، خواهد آمد.
52. ر. ک: سالنامه ی جوانان بهائی ایران، ج 3 ( 108- 109بدیع)، ص 145؛ انشعاب در بهائیت، اسماعیل رائین، ص 302. پدر وی، فامیلی «خادم» را به اعتبار 4 سال خدمت به عباس افندی اختیار کرد( همان، ص 144)
53. سالنامه جوانان بهائی ایران، همان، ص 144.
54. نقل از اسناد و اوراق به جا مانده از آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی.
55. ر. ک: امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 92/2- 93.
56. دو دهه ی واپسین حکومت پهلوی، حسین آبادیان، ص 301.
57. «بازخوانی پرونده ی یک وزیر: منصور روحانی»، هدایت الله بهبودی، مندرج در: فصلنامه ی مطالعات تاریخی، سال 1، ش 1، ص 169.
58. «بازخوانی پرونده ی یک وزیر: منصور روحانی»، هدایت الله بهبودی، مندرج در: مطالعات تاریخی، ش 1، ص 169.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}